عادلشاه"عادل"

نه نمی خواهم که دست من گیری
یا دلی را با دلم همسر گیری
تحفه ای بخشی به دل زار من
قول وصل ات را اگر ازسر گیری
خبری هست که صیاد شده ای ولی
مرگ من ماهی را دست کم گیری
دنباله عشق ات قصه ایست بارانی
ولی حیف که تو چتر باران بر گیری
دانی که چه کنم آرزوی محالت جانا؟
دل بدهی ولی هی پاسخ لاینحل گیری

عادلشاه"عادل"...

یاد می آید همان مستانه شب مهر زلفانت نسیمی را شگفتبار ها در خاطر مدهوش من بازی مو های مشکینت نهفت ***باد تند از لا به لای گیسویشبر مشامم ریخت مهرش جانهادسالها در دخمه ویرانه ام هیچ کش راه اش نبود او پانهاد***ساقیا می را بریز افسرده بودقلب من در ماتم اش خشکیده بوددر تنور عشق سوزانش همیشنغمه و آوای مستی چیده بود***لحظه در لرزان نفس هاش ساختمجامه تقوا دریدم دوختماز نگاه آن دو چشم بی قرارآه قمار شب به یک  داو باختم***دست هایم حلقه بر دورش گشودقلب و دل را از بر من می ربودگر رمید تقوای من در چشم توعشق در آغوش گرمش گل نمود****نو نهال خشک در دشت جنونقطره ای آب دارم و بی حاصلماز قرار تشنگی در عمق چاهزره آبی هم نبود آب ریخته ام عادلشاه"عادل"...ادامه مطلب

ﺁﻥ ﺷﺐ ﮐﻩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﺭﺩﻡﺩﺭ ﮔﻭﺷﻪ ﯼ ﺍﯾﻥ ﺧﺎﻧﻪﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺧﻮﺷﺖ ﺏﯿﺩﺍﺭ؟؟ ﮔﻓﺘﻢ ﮐﻩ ﺑﺨﻮﺭ ﺍﯾﻧﺮﺍﺳﺮﺥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭘﺭ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺍﺳﺖﺍﯾﻥ ﺱﯿﺏ ﺧﻮﺩﻡ ﭼﯿﺩﻡﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﻭﺍﺭ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﻭ ﺧﻮﺷﺖ ﺁﻣﺪﺧﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﻟﺒﺖ ﺁﻣﺪﮔﻓﺖﯽ ﮐﻩ ﺏﮑﻥ ﺣﺎﻻﺗﻌﺮﯾﻑ ﺍﺯﯾﻥ ﺩﯾﺩﺍﺭ ﯾﺍﺩﺵ ﻫﻢﮕﯽ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺩﻡﯿﺩﺍﺩﯼ ﻭ ﻡﯿﮑﺭﺩﻡﺗﻮ ﺩﺭﺱ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍﻣﻦ ﮔﻭﺵ ﺑﻪ ﺍﯾﻥ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﻭ ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖﮔﻓﺘﻢ ﮐﻩ ﺑﺪﻩ، ﺩﺍﺩﯼﻭﺁﻥﮕﺍﻩ ﻓﺸﺮﺩﻡ ﻣﻦﺩﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﯼ ﯾﺍﺭ ﺷﺐ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻔﻬﻢﯿﺩﯼﺩﺭ ﭘﺷﺖ ﺗﻮ ﺑﻨﺸﺴﺘﻢﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﺭﺩﻡﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﻋﺎ ﺑﺲﯿﺍﺭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﻧﻔﻬﻢﯿﺩﻡﺁﺏ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺭﻭﯾﺕ ﺭﯾﺧﺖﻓﻨﺠﺎﻥ ﭼﭙﻩ ﺷﺪ ﯾﮏ ﺩﻡﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺏﯿﻣﺎﺭ ﺍﻥﮕﺷﺖ ﺧﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩﻡﮐﺭﺩﻡ ﻫﻢﮕﯽ ﺱﯿﺧﺶﺗﺎ ﺑﻬﺮ ﺗﻮ ﺑﺮﭼﯿﻧﻢﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻝ ﺗﺒﺪﺍﺭ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﻧﺲﭙﺭﺩﻩﺗﻮ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﯼ ﺍﯼ ﻭﺍﯼﮔﻓﺖﯽ ﮐﻩ ﺏﮑﺵ ﺏﯿﺭﻭﻥﺍﺯ ﻧﺎﺧﻦ ﻣﻦ ﺍﯾﻥ ﺧﺎﺭ ﭼﻭﻥ ﭘﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺖﺗﻮ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﯼ ﺩﺭ ﺩﻡﺏﯿﺭﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺭﻭﺷﻦ ﻫﺴﺖﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﭼﺭﺍﻍ ﺍﻥﮕﺍﺭ ﮔﻓﺘﻢ ﮐﻩ ﺑﺮﻭ ﺁﻧﻮﺭﺑﺮﮔﺭﺩ ﻭ ﺏﮑﺵ ﭘﺍﯾﯿﻥﺍﺯ ﭘﻧﺠﺮﻩ ﺁﻥ ﭘﺭﺩﻩﮐﯿﻥ ﻧﻮﺭ ﺩﻫﺪ ﺁﺯﺍﺭ ﺁﻥ ﺷﺐ، ﺷﺐ ﺧﻮﺏﯽ ﺑﻮﺩﻩﯽ ﮐﺭﺩﻡ ﻭ ﻩﯽ ﺩﺍﺩﯼﻣﻦ ﮔﺭﯾﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﺗﻮ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺍﯾﻥ ﺩﻟﺪﺍﺭ عادلشاه"عادل"...ادامه مطلب

نه نمی خواهم که دست من گیری
یا دلی را با دلم همسر گیری
تحفه ای بخشی به دل زار من
قول وصل ات را اگر ازسر گیری
خبری هست که صیاد شده ای ولی
مرگ من ماهی را دست کم گیری
دنباله عشق ات قصه ایست بارانی
ولی حیف که تو چتر باران بر گیری
دانی که چه کنم آرزوی محالت جانا؟
دل بدهی ولی هی پاسخ لاینحل گیری

عادلشاه"عادل"...

باید از چشم تو تا دیدن من پل بزنند
دستهایت به غزلهام تفأل بزنند

یا سمینار بگیرند که با من باشی
مجریان دست به یک نوع تعامل بزنند

شوق آغوش تو موضوع همایش باشد
تا دو بازوی تو بر گردن من گل بزنند

کاش باشی که پس از خواندن شعرت هر شب
سرخرگهای لبم از هیجان غل بزنند

تا که از نرم ترین قسمت لبهات این بار
مستقیما به لب زخم من الکل بزنند

عادلشاه"عادل"...

من کیستم ؟ و یا چیستم ؟گم شدم در خود ندانم من، کیم یا چیستم! قالبم، عقلم، حیاتم، جان گویا چیستم؟ آدمی نامم ولیکن آدمی در اصل چیست؟ معنی ام یا صورتم، یا مسما چیستم؟ در چنین صورت که من دارم چه گویم وصف خویش؟ آتشم، خاکم، نسیمم، آب دریا چیستم؟ عاقلم، دیو عادلشاه"عادل"...ادامه مطلب

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

عادلشاه"عادل"...